Select Language دلتنکی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کلبه محبت

 دلتنکی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

روزهای سختی رو میگذرونم..
وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود

نفسم
دنیایم
دلم. . .

.

.

.

ممنونم از شب رویا
که بازم وقت دلتنگی به دادم میرسه....!
ممنون از غم كه همیشه و هر جا با منه وتنهام نمی ذاره...

.

.

.

امروز کسی از من پرسید چند سال داری
گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم
کودکی چند ساله ام !!!

.

.

 

 

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 تنهایییییییییییییییییییییی

برای کسی که رفتنی است راه باز کنید
ایستادن و منتظر ماندن ابلهانه ترین کار دل است...
.
.
.
مچاله کن ، بشکن ، بند بزن ، خط بزن ، خلاصه راحت باش …
ارث پدرت نیست ، دل تنهای من است
.
.
.

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

.

.

.

بــــاران
مَـــن
پَـــنجره ای خیــــس
قَــــهوه ای تَـــلخ
کیـــک شُکلاتــی
موزیکــی مُلایــم
نِگــــاه هایِ مُنتـــــــظر مَـــن
تیـــک تیــــک ساعت
و هم صدایی آن بــــــــا جیغ سکـــــــوت
بوی گل سُــــــرخ
و بــاز هم آغــوش گَـــــرمه تنهـــــــایـــــی
و چــــقدر جای عـــشق این جا خالـــــی است.....

.

.

.


دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

مجموعه 20 داستان کوتاه و خنده دار از ملانصرالدین

مجموعه 20 داستان کوتاه و خنده دار از ملانصرالدین

 

داستان خویشاوند الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد.
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!



داستان دم خروس
یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت.
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت: خروسم را بده! دزد گفت: من خروس تو را ندیده ام.
ملا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.



داستان خروس شدن ملا
یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!



داستان الاغ دم بریده
یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

.......

.....

...

.

.

 

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

اس ام اس تنهایی

 

 

چقدر سخته گوشیت یعالمه میس کال داشته باشه اما هیچ کدوم از طرف اون کسی نباشه که منتظرشی...

فرستنده : mari tanha

 

روزگاریست که عادت شده ایم
از سر تکرار ،محبت شده ایم

فرستنده : مصطفی

 

عادت این قبیله این است،
دور آتشی که میسوزی، می رقصند...
دستت را بده تا از آتش بگذریم
آنها که سوختند همه تنها بودند....!

فرستنده : مصطفی محمدی/ وازیچه

 

سخــت است ببـــآزی
تمــآمـِ احـسآسِ پآکــَت را
و هنــــوز نفهمـیده بآشی
اصلــــا دوستـــَت دآشــت؟؟؟!!!

فرستنده : ❤ fe3ghely ❤

 

او رفت و من در حسرت نگاهی پر راز ماندم ماندم تا بیاید و پاسخ دهد چرا چرا تنهایم گذاشت در حسرت پرسیدن این سوال هم ماندم

فرستنده : کوثر

 

زمان هیچ وقت دردی را دوا نمیکند
این خود ما هستیم که
به درد عادت میکنیم...

فرستنده : Ali Asghar

 

خواستم بهت چيزي نگم،تا با چشام خواهش كنم،درا رو بستم روت تا احساس آرامش كنم،باور نميكنم ولي انگار غرور من شكست،ميخواي بري، ، ،اسرار من بي فايده ست..

فرستنده : 09369xxx811

 

گاهــــــی مجبـــور ی برای راحــــت کــــردن خیــــال دیگـــــران
خـــود را خوشحـــــــال نشان بــــدی
ولـــــی چه حیــــف که درونـــــت غوغـــــــاست

فرستنده : hamid11

 

 
 

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید



در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم

دل به عشقت داده ام اهل جدایی نیستم .
.

.


زمان غارتگر غریبیست ، همه چیز را

می برد جز حس دوست داشتن را .
.

.

.


یک نامه پر از ماه و تو را دارم یاد 

 در پاکت گل گذاشتم دادم باد .

 
اگه تو رو خواستم از روی عشقه

                                      هرجا تو باشی اونجا بهشته .
 

 


شبها به ماه دیده ، تو را یاد میکنم

با مه فسانه گفته و فریاد میکنم

شاید تو هم به ماه کنی ، ماه من نگاه 

 با این خیال ، خاطر خود شادمیکنم .
 ...

...

 


کی گفته نفرین میکنم

غصه به تو حرومه

خوشبختی تو گل من

همیشه آرزومه .
 ...


بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد.مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد . تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند . سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد.شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند. موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد .گم شدم در قدم دوری چشمان بهار.بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد ...

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

 

 

عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است . آلفونس کار

 

&&&&&

همانطور که گل سرخ رو

با خارش دوست داری ؛

دیگران رو هم با عیوب شون

دوست بدار !

 

&&&&&


هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن:

اعتماد ، قول ، رابطه و قلب

زیرا وقتی این ها می شکنند صدا ندارند !

ولی درد بسیاری دارند

چارلز دیکنز


&&&&&

 

دعا بهترین هدیه رایگانی است که می توان

به هر کس داد و پاداش بسیار برد

 

&&&&&

 

بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید تا اینکه آن را باز کنید

و همه تردیدها را از میان ببرید

 


- مارک تواین -

 

 

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

 
به من گفتی پر از آینده باشم / تو رفتی همچنان در خنده باشم

تو دریای منی ، من ماهی تو / جدا از تو نباید زنده باشم . . .

.

.

.

من و این داغ در تکرار مانده / من و این عشق بیدار مانده ،

مپرس از من چرا دلتنگ هستم / دلم بین در و دیوار مانده . . .

.

.

.

چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند

و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند . . .

.

.

.

گر تو را با ما تعلق نیست ، مارا شوق هست

گر تو را بی ما صبوری هست ، ما را تاب نیست . . .

.

.

.

زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد و سه تا کوچه و پس کوچه و یک عمر بیابان دارد !

.

.

.

روزگاریست شیطان فریاد میزند:

آدم پیدا کنید، سجده خواهم کرد !

.

.

.

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

عروسک

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”
زن این را گفت و سپس به
قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا”
پسر ادامه داد: “من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. “بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: “این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.”
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت
اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: “می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!” او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: “فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است ”
من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: “این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!”
پسر با شادی گفت: “آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!”
بعد رو به من کرد وگفت: “من دلم می
خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟”
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:” بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.”
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم.
فکر آن پسر حتی یک
لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: “کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.”
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر نا گواری به من داد: “زن جوان دیشب از دنیا رفت.”
اصلانمی دانستم آیا این حادثه به پسر
مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود.

 داستان عاشقانه دختر و پسر (قلب)

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم كه میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت كنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.


تا اینكه یك روز ...

 

داستان عاشقانه دختروپسر(قلب)

 

دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

دو واقعیت مهم زندگی ! (آخر خنده)


واقعیت زندگی


دوست عزیز موردی نداره ، سریع صفحه رو ببند و در موردش فکر نکن !
هر کسی امکان داره یه وقتی به واقعیت های زندگی برسه !!!
سخت نگیر...


خنده تاريخ انقضانداره پس بخندين وشادباشين

 


دوستان منتظرنظرات خوبتون هستم...

 

تعداد صفحات : 17

چت تلگرام